امشب شب جمعه است،جمعه...و تو غمگینی من در کنارت هستم و من را نمی بینی
هی عکس ها دورِ سرت در گریه می گردند آهنگران،چمران،جهان آرا و آوینی
یادت می آید:«قرمه سبزی دوست دارم با...» تا انعکاس عکس گنگت داخل سینی
احمد پدر را اشتباهی محض می داند خط می زند زهرا مرا از دفتر دینی
تو مثل سابق پیش من در چادری گل دار با آن دهان و چشم و ابرو و لب و بینی
در رکعت سوم به شک افتاده ای انگار و پشت شیشه می زند بارانِ سنگینی
دارند می پوسند با تو با زمان با عشق بر روی میزِ کارِ من گل های تزئینی
از من چه مانده جز دوتا تصویر بر دیواز یک رادیو یک خاطره یک فرش ماشینی
شب ها میان سجده می آیی به آغوشم اما نمی فهمد تو را این شهر پایینی
تا صبح گریه می کنم در عطر موهایت سر را که بالا می کنی من را نمی بینی
*این شعر در دو پرنده کو چولو نه پرنده بود،نه کوچولو و در کتاب حتی پلاک خانه را(با یک کلمه تغییر) آمده است
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:fada nabi joon.lofe khodeti:D
بهترین شعری رو که میتونه مصداق کامل یه غزل پست مدرن باشه، انتخاب کردین
.: Weblog Themes By Pichak :.